جمعه گذشته وقتی موقع شیرخوردن محکم مامانی رو گاز میگرفتی و من جیغ میزدم دوباره لثه هات رو چک کردم و در کمال تعجب دیدم شما سمت چپ صورتت دندون جلویی پایین رو در آوردی. از شدت خوشحالی بال درآوردم و سریع مادرجون ها رو با خبر کردم. بابایی هم حموم بود و نتونستم طاقت بیارم حسااااااااااااابی سر و صدا کردم. عزیز دلم الهی که دندونات سالم و محکم باشن. عمر طولانی و پر برکتی داشته باشی و نیازی به دندون پزشک هم پیدا نکنی. عاشقتم محمد عزیزم. یه مدت بود که یه مقدار اسهال هم داشتی که فکر میکنم به خاطر دندونت بوده. به نظر میاد دندون بالایی همین که در اومده هم داره نیش میزنه. جالبه که کلا قبلش زیاد اثری تو لثه هات مشخص نبود که ما متوجه بشیم داری دندون در میاری.

یکشنبه هم با هم رفتیم مهد کودک نهال اندیشه تا با محیط اونجا و کارگاه های ویژه مادر و کودکان زیر 3 سال آشنا بشیم. تو رده سنی شما یعنی زیر 1.5 سال شما تقریبا از همه شیطون تر بودی. در واقع فقط 1 پسر 15 ماهه بود که به اندازه شما بازیگوشی میکرد. خیلیییییییییی ذوق زده بودی. از لگوهای خونه چینی خیلی خوشت اومده بود و همه دیوارهایی که ساخته بودن خراب میکردی. توپ بازی کردی. کلی به در و دیوار که رنگ و با رنگ بود توجه کردی و البته اسباب بازی های نرم هم تو دهانت میذاشتی. خلاصه حسابی بهت خوش گذشت. جالبه که با یه نی نی دیگه دوست هم شدی و با هم توپ بازی کردین! خاله مهتا هم اونجا بود و یه مقدار با شما بازی کرد. شما هم از ذوق کلی با کمک دیوار روی دو پا راه رفتی. برای خودت چهار دست و پا میرفتی و از من جدا میشدی میرفتی سراغ اسباب بازی ها. در حالی که اکثر بچه های دیگه تو بغل ماماناشون بودن. ولی شما تمام مدت دنبال بازیگوشی بودی.

 دوست دارم زودتر هوا گرم بشه تا مرتب بریم پارک و شما کیف کنی.

تو راه از کفشای شما عکس گرفتم تا یادگاری بمونه:


این چند تا عکس هم مربوط به خود مهد کودک نهال اندیشه هست.








هفته ی گذشته مادرجون اینجا بود و یه فیل بزرگ برای شما کادویی خرید. 


اینم شما وقتی یه لباس جدید امتحان کردی.



شما عاشق لپتاپ هستی و دگمه هاش میکنی. وقتی لپتاپ ببینی حسابی ذوق میکنی و اسباب بازی مورد علاقه ی شماست. اینم یه عکس با لپتاپ بابایی.

پسر عزیزم هوا حسابی سرد شده. امیدوارم شما سالم و تندرست باشی و از اولیین پاییز زندگیت حسابی لذت ببری.