وبلاگی برای ثبت لحظه های پسر عزیزمان محمد

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

آبان 97



این بافتنی رو مامان جون سارا برات بافتن. حسابی گرم و نرمه و لطیف. دستشون درد نکنه. خیلیییییی به شما میاد.




۲۱ آبان ۹۷ ، ۰۲:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

آش دندونی

محمد نازنینم، دیروز 1 ربیع الاول بود و ما برای شما آش دندونی پختیم. زحمت تهیه آش بیشتر مامان جون و آقاجون کشیدن. خیلی زحمت کشیدن. اخه از سیرداغ و پیاز داغ و .. همه رو خودشون درجه یک برای شما تهیه کردن. خیلی خوشمزه شد و همین طور خیلی زیبا تزیینش کردیم. خلاصه هر کاری از دستمون بر میومد انجام دادیم. حالا شما 2 دندون پایینت کاملاً بیرون اومده و ارتفاع داره. به نظر میرسه یه دندون بالا هم در حال نیش زدنه. قربونت برم عزیز دلم که حسابی خوشحالمون کردی. خاله معصوم مامانی، خاله مریم خودت و مادر جون پدرجون بابایی هم هر کدوم 50 هزار تومان به مناسبت دندون در آوردنت هدیه دادن. تنها نگرانی مادر اینه که این دندون در آوردن باعث شد این ماه وزن نگیری:( الهی که همیشه شاد، سلامت و خوشبخت باشی. 









۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۸:۲۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

دندون در آوردن

جمعه گذشته وقتی موقع شیرخوردن محکم مامانی رو گاز میگرفتی و من جیغ میزدم دوباره لثه هات رو چک کردم و در کمال تعجب دیدم شما سمت چپ صورتت دندون جلویی پایین رو در آوردی. از شدت خوشحالی بال درآوردم و سریع مادرجون ها رو با خبر کردم. بابایی هم حموم بود و نتونستم طاقت بیارم حسااااااااااااابی سر و صدا کردم. عزیز دلم الهی که دندونات سالم و محکم باشن. عمر طولانی و پر برکتی داشته باشی و نیازی به دندون پزشک هم پیدا نکنی. عاشقتم محمد عزیزم. یه مدت بود که یه مقدار اسهال هم داشتی که فکر میکنم به خاطر دندونت بوده. به نظر میاد دندون بالایی همین که در اومده هم داره نیش میزنه. جالبه که کلا قبلش زیاد اثری تو لثه هات مشخص نبود که ما متوجه بشیم داری دندون در میاری.

یکشنبه هم با هم رفتیم مهد کودک نهال اندیشه تا با محیط اونجا و کارگاه های ویژه مادر و کودکان زیر 3 سال آشنا بشیم. تو رده سنی شما یعنی زیر 1.5 سال شما تقریبا از همه شیطون تر بودی. در واقع فقط 1 پسر 15 ماهه بود که به اندازه شما بازیگوشی میکرد. خیلیییییییییی ذوق زده بودی. از لگوهای خونه چینی خیلی خوشت اومده بود و همه دیوارهایی که ساخته بودن خراب میکردی. توپ بازی کردی. کلی به در و دیوار که رنگ و با رنگ بود توجه کردی و البته اسباب بازی های نرم هم تو دهانت میذاشتی. خلاصه حسابی بهت خوش گذشت. جالبه که با یه نی نی دیگه دوست هم شدی و با هم توپ بازی کردین! خاله مهتا هم اونجا بود و یه مقدار با شما بازی کرد. شما هم از ذوق کلی با کمک دیوار روی دو پا راه رفتی. برای خودت چهار دست و پا میرفتی و از من جدا میشدی میرفتی سراغ اسباب بازی ها. در حالی که اکثر بچه های دیگه تو بغل ماماناشون بودن. ولی شما تمام مدت دنبال بازیگوشی بودی.

 دوست دارم زودتر هوا گرم بشه تا مرتب بریم پارک و شما کیف کنی.

تو راه از کفشای شما عکس گرفتم تا یادگاری بمونه:


این چند تا عکس هم مربوط به خود مهد کودک نهال اندیشه هست.








هفته ی گذشته مادرجون اینجا بود و یه فیل بزرگ برای شما کادویی خرید. 


اینم شما وقتی یه لباس جدید امتحان کردی.



شما عاشق لپتاپ هستی و دگمه هاش میکنی. وقتی لپتاپ ببینی حسابی ذوق میکنی و اسباب بازی مورد علاقه ی شماست. اینم یه عکس با لپتاپ بابایی.

پسر عزیزم هوا حسابی سرد شده. امیدوارم شما سالم و تندرست باشی و از اولیین پاییز زندگیت حسابی لذت ببری. 



۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد