وبلاگی برای ثبت لحظه های پسر عزیزمان محمد

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

شروع غذا و اولین رمضان

محمد عزیزم، حالا دیگه شما تسلط خیلی خوبی روی بدنت داری و به راحتی خودت رو 120 درجه یا حتی خیلی بیشتر میچرخونی و به چیزی که دوست داری نگاه میکنی. به راحتی سر و کردن و بالا تنت رو بالا و پایین میبری. کاملا متوجه پستونکت هستی و خودت با دستای نازنینت اون به دهان میبری. البته خیلی وقت هست که این کار بلدی. اما حالا تسلطت بیشتر شده. این فیلم مربوط به امروز هست و تلاش شما برای به دهان بردن پستونک:

 

 

با شروع ماه مبارک رمضان، غذای کمکی شما رو هم شروع کردیم. مقداری لعاب برنج و لرزونک. اتفاقاً مادرجون و بابابزرگ به همراه پسردایی شما تهران بودن و این شد که چند روزی مرتب مهمانی بودی و حسابی سرت شلوغ بود و بازیگوشی کردی. عکس هایی که در ادامه میبینی مربوط به27 و 28 اردیبهشت در منزل خاله مانا و خاله مریم هست.

 

این هم فیلم شما وقتی برای اولین بار لرزونک خوردی:

 

 

 

 

۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

مولا

عزیز دلم، خاله مانا از هلند برای شما مولا هم سوغاتی آورده بود. اسباب بازی ای که بچه های هلندی خیلی باهاش بازی میکردن و کلی طرفدار داشت. به همین جهت با این که سنگین بود و اضافه بار میشد،ازش چشم پوشی نکردن. مولا باعث هماهنگی چشم و دست میشه و خیلی بازی مفیدی هست. اینم از عکسای امروز شما با مولا:

شما خیلی خیلی به مولا علاقه نشون دادی، اما نه به عنوان اسباب بازی. بلکه به عنوان دندون گیر ازش استفاده کردی. کلا شما شدیدا علاقه داری همه چیز بخوری و اگه چیزی گیر نیاری حتی شیرجه میزنی رو تخت و زمین تا گازشون بزنی. عزیز دلم امیدوارم زودی بزرگ بشی، بدون کمک بشینی و حسابی با اسباب بازی هات بدون کمک من بازی کنی.

این عروسک رو هم هفته ی پیش مادرجون به مناسبت نیمه شعبان به شما هدیه داده. 

به نظر میرسه خواب شبت هم داره هر روز کم و کمتر میشه و دیگه در طول روزها هم خیلی کم میخوابی. طوری که مامانی برای نماز خوندن هم به مشکل برخورده، چه برسه به کارای خونه یا درس خوندن.

حالا دیگه 4 ماه و 10 روزی که میگن رو هم طی کردی و به نظر میرسه یه مقدار زیادی هم به من یعنی مامانی رفتی. مثلا برای شیر خوردن خیلی عجله داری و اصلا صبور نیستی. اگه با دو تا میک شیر نیاد ناراحت میشی و شروع میکنی به اعتراض کردن و دیگه هم تلاش نمیکنی. از خودت بیخود میشی و کلی عدم آرامش نشون میدی. اما باید یاد بگیری که مثل بابا جون باشی. پر از آرامش و مهربونی.

۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

سینه خیز رفتن

عزیز دلم، امروز خیلی خوب سینه خیز رفتی. تقریبا تمام طول تخت مامانی و بابایی رو بدون کمک طی کردی. قربون پسر قوی و باهوش خودم برم. 

تسلط شما رو پستونک هم خیلی بیشتر شده. الان دیگه بعد در آوردن از دهان، کاملا با دستای زیبات نگهش میداری و بعد دوباره میبریش سمت دهن و شروع میکنی به گاز زدن یا میک زدن. به علاوه شدیدا تو نخ پاهات رفتی و همیشه سعی داری یجوری پاهات به دهانت برسونی.

مدتی هم هست که حس میکنم داری لثه تیز میکنی. اخه خیلی ولع داری تا همه چیز گاز بزنی و بمالی به لثه هات. حتی زمین.

امروز صبح برای چندمین بار یه ذره حدود 1قطره شیره انگور گذاشتم تا با قاشق نوش جان کنی. به نظر میاد از شیرینی خوشت میاد. چشم انتظارم تا 5 ماهت بشه و از 1 قاشق غذاخوری لعاب برنج شروع کنیم. 

وزنت با ترازوی خونه دیگه حدود 7.900 شده.

الهی که همیشه سلامت باشی.

۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۱۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

گردش یک روز بهاری

امروز من و شما و مامانی با هم رفتیم بیرون قدم زدیم، هوای امروز خیلی خوب بود و جون میداد برای قدم زدن. درختها همه سبز شده بودن و باد خنکی می وزید. شما هم تو کالسکه بودی و به اطراف نگاه میکردی. البته بعد از کمی دور زدن تو پارک آزادی دیگه خسته شدی و من بغلت کردم و مجبور شدیم برگردیم. ان شاءالله که خیلی زود بزرگ میشی و شما هم با ما راه میری و کلی تو پارک تاب و سرسره سوار میشی. اینم از عکسای امروز:


۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

تصویر سونوگرافی در 96/5/7

این تصویر مربوط به سونوگرافی غربال گری دوم هست که دقیقا 5 ماه قبل از تولد شما انجام شد و همون روز بود که فهمیدیم شما یه گل پسری. خیلی روز قشنگی بود. یه پسر ناناز تو تصویر و فیلم دیدیم که لم داده و حسابی آرامش داره. انگار از اون داخل برای ما دست تکون میدادی.

۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

تصاویر +18

تصاویر برای دیشب هست.

۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

بافتنی های مامان جون سارا

10 اردیبهشت برای چکاپ مطب دکتر رفتیم و هوا بارونی بود.اول سعی کردیم این لباس بپوشی. اما دیدیم حسابی برای شما کوچیکه و استفاده نکرده رفت تو صندوق.

بعدش یاد بافتنی مامان جون سارا افتادیم. مامان جون سارا یه عالمه لباسای خوشگل و جورواجور برای شما بافته بود تا زمستون سرما نخوری. لباسایی که حسابی استفادشون کردی و مرتب مامان جون یه لباس جدید برای شما میبافت. اخرین بافتنی این لباس بود که دیگه بهار شد و زیاد استفادش نکردی.

با این لباس رفتیم دکتر.


اینا بقیه لباس هایی هست که مامان جون سارا زحمتش کشیدن.

کیسه ی خواب


سرهمی و کلاه ست


ژاکت کلاه دار که خیلی بهت میومد.


پتوی کرکی که تو بیمارستان همه ی بخش نوزادان عاشقش شده بودن


۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

تست پیراهن پسرونه

امروز گل پسر واکسن زدیم. وقتی خانم آمپول به رون پای کپلیت زد خیلی آقاوار و شجاع رفتار کردی. یه ناراحتی 2 ثانیه ای و تمام! فک کنم مامانی خیلی بیشتر دردش اومد. قربون شجاع بودن و آقا بودنت برم من. 

این عکس ها تست پیراهن پسرونه هست که غروب همون  روز  واکسن انجام شد.

عاشقتم.

و اینم یه عکس دیگه  از شما.

۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

4 ماهگی

امروز محمد قشنگ من واکسن 4 ماهگیش رو زد. قدش رو تو بهداشت 68 سانتی متر و وزنش رو 7.700 اعلام کردن. دور سرش هم 42.

این عکس عزیز دل در هفته ی گذشته:

این ها هم بخشی از اسباب بازی های محمد جان:

و ادامه:

اینم کتابای پسر دوست داشتنی:

و کتابایی که مامانی و بابایی برای تربیت بهتر شما گرفتن و مامانی خونده یا داره میخونه:

۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۱۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد

در آستانه ی 4 ماهگی

پسر نازنینم، امروز برای اولین بار چرخیدی و تونستی غلت بزنی و این شروعی شده تا در آینده به طور کامل غلت زدن رو یاد بگیری.

مدتی هست که به شما یاد دادم تا دکمه ی سبز روی جغجغه رو فشار بدی تا شروع کنه به twinkle twinkle... خوندن و هر وقت ازت میخوام این کار انجام بدی، شما کاملا متوجه میشی و تلاش میکنی. خیلی وقت ها موفق میشی و گاهی هم نمیتونی انگشتت رو دقیق روی دکمه تنظیم کنی. به هر حال دکمه کوچیکه و هنوز کنترلت روی دستات کامل و دقیق نشده. شما این شعر خیلی دوست داری و هر روز بارها با هم میخونیمش و با این شعر ورزشت میدم.

اما گرفتن اشیا رو خیلی خوب یاد گرفتی و بابایی هم به شما دست دادن یاد داده. خیلی ناز و دوست داشتنی. دو تا فیلم مربوط به هفته های گذشته از این مهارت ها و توجهت وقتی برات کتاب میخونم در ادامه آپلود کردم.

راستی یه رفتار عجیب شما تو این مدت گاز زدن پستونک هست. خیلی با شدت دستات میخوری و همه فکر میکنن احتمال داره بخوای دندون در بیاری. خاله مهتا هم دیروز به دینت اومدت و کلی با شما بازی کرد و برات شکلات و سکه 1 گرمی هدیه آورد عزیز دلم. عاشقتم.

 

گرفتن اشیاء و دست دادن در 29 فروردین 97:

 

 

همون روز و وضعیت گردن گرفتنت:

 

 

 

 


توجهت به کتاب خوندن در 23 فروردین 97:

 

 

۰۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مامانی و بابایی محمد